ما ايرانی بی تبعيض می خواهيم

پايگاه رسمی شبکهء جهانی سکولارهای سبز برای دموکراسی و آزادی در ايران

                            

نگاهی به نامه محمد نوری زاد و چند نکته

مهدی رود ـ عضو شبکه در سوئد

بازگشت به صفحهء اول

 محمد نوری زاد را دیگر همه کم و بیش می شناسیم؛ مستند ساز و روزنامه نگاری که این روزها قلم تند و تیزش شخص اول حکومت را نشانه گرفته است؛ فردی از دل همین نظام که روزی پایبندی به اصول و ارزش های تعریف شده از حکومت را به تعبیری مقدس می دانست، ولی امروز هر چه می گوید از بی ارزشی هاست؛ از نابخردانی که مثل بختک بر این سرزمین افتاده اند و کمر به تاراج هویت و ثروت و فرهنگ این مرز و بوم بسته اند. شايد شما هم نامهء دوازدهم محمد نوری زاد به رهبر حکومت اسلامی را خوانده اید و شاید با خود گفته اید که نوری زاد هم از خود این نظام است و روزی همراه و هم خط همین از ما بهتران بوده است، و پس تلاش خود را می کند تا پیوندی دوباره بین حاکمان و مردم دل آزرده،  مغموم و خسته از سردمداران بی آبرو ایجاد کند. اما عزیزان، من تصور می کنم که اینطور نیست، و از این رو قصد دارم، به ظن خودم، منظور و مقصود اصلی نوری زاد در این نامه را از دریچه ای دیگر بیان کنم.

نکته اول: جایی که نامه آغاز می شود. نویسنده سعی می کند با همان شم هنری خود در قالب یک داستان حقیقی که روزی برایش اتفاق افتاده بود از افرادی سخن بگوید که در حرمت شکنی و اهانت به مردم و منتقدان از هیچ کوششی دریغ نمی کنند، و آنقدر بی صفت هستند که شأن و شخصیت افراد را بی آنکه ذره ای به وجدان خود رجوع کنند مورد هتاکی و زننده ترین الفاظ قرار می دهند، اگر امروز این اشخاص و به اصطلاح، ”سربازان گمنام امام زمان” در  کوچه و خیابان با نوری زاد اینگونه برخورد می کنند، پس دیگر آگاه باشید که در بیدادگاه های رژیم و در آن پس پرده چه بر سر نوری زادها می آوردند.

نکته دوم: جائی که محمد نوری زاد از انزوای بین المللی حکومت ایران سخن می گوید. او آنقدر رک سخن می گوید که جای هیچ بحثی را در اين زمينه باقی نمی گذارد. آنچه شاهد هستیم آن است که این روزها سایت های وابسته به رژیم و مقامات حکومتی سعی در نشان دادن ایران به عنوان الگو برای کشورهای منطقه و حتی کیلومترها فراتر از این حوزه را دارند و وقت و بی وقت پرچم بیداری اسلامی در کشورها را به یمن وجود حکومت اسلامی و شخص ولی فقیه، علم می کنند. چنان که گویی تمام دنیا چشم و گوش به فرمان ما دارند. چگونه است که از این سرزمین بخت برگشته تمام دنیا از غرب تا شرق را هدایت می کنیم اما خودمان جرأت بیرون رفتن از خاک این کشور را نداریم؟! تا حداقل به عنوان تبریک هم که شده، یه سری به کشورهایی که تحت هدایت ما بیدار گشته اند بزنیم، چرا نمی رویم و چرا نمی توانیم که برویم؟ که البته پاسخش بر همگان روشن است.

نکته سوم: جائی که سخن ازشعار های توخالی ست. او می پرسد چرا هر کس که سخن حق می آورد و بنا بر رسالت خویش از کم کاری ها و از دست های آغشته به خون و فساد می گوید و می نویسد، ناگه به عنصر وابسته به امریکا و اسرائیل بدل می گردد؟ هیچگاه به این اندیشیده ایم که این مشت های گره کرده و تکبیر نماز جمعه هیچ شکم گرسنه ای را سیر نمی کند؟ برای هیچ جوانی اشتغال ایجاد نمی کند؟ و از آن طرف سرمایهء این مملکت را به لبنان و فلسطین و سوریه سرازیر کرده ایم که آنها هم پشت همین شعارهای ابزاری و بی اثر کرور کرور پول ها را میل کنند و یک لیوان آب هم روش، اما خبر نداریم روزی که خرشان از پل گذشت دیگر پشت سرشان را هم نگاه نمی کنند. اگر دیروز شعار نه شرقی، نه غربی ورد زبان تان بود، امروز مصلحت حکم می کند که باج سنگین به شرق بدهیم و غرب را با چوب درختان سبز شده از بوستان دارایی های این ملت بزنیم، غاقل از آنکه آثار این فلک کردن ها را باید بر بدن همین مردم بخت برگشته ببینیم.

نکته چهارم: در قسمتی که محمد نوری زاد از ششگانه ای به عنوان عصاره جام زهر یاد می کند. او صحبت از تعهدات بین المللی به میان می آرود و می پرسد که چگونه این رژیم به تعهدات حقوق بشری پایبند باشد؟ آنقدر در جهت ضد بشر حرکت کرده اند و آنقدر از این منشور (اعلامیهء جهانی حقوق بشر ) دور شده اند و در این مسیر آنقدر ظلم کرده اند و بابت هر کدام از این گردن کشی ها دستمزد گزاف دریافت کرده اند که دیگر راه بازگشتی نمانده است. او در همان حال از حضور سرداران سپاه و به قول جناب احمدی نژاد، برادران قاچاقچی، سخن می گو ید.

نکتهء پنجم: آنجا که سخن از آزادی زندانیان سیاسی، و باز تعریف نهادهایی همچون مجلس، دولت، قوه قضایئه و شورای نگهبان و نظارت استصوابی به میان می آورد. شاید خیلی از دوستان  در نگاه اول از این بند این نتیجه را بگیرند که نوری زاد قصد بر آن دارد که انقلاب را به مسیر اصلی اش برگرداند، اما اینطور نیست. او با زبانی دیگر فریاد می زند و با همان قلم تیزش می گوید که این دندان پوسیده را باید کند و بیرون انداخت.

او کاملاً می داند که سال هاست امیدی به اصلاح و دست کشیدن این رژیم از چپاول و غارت و اقتدارگرایی نیست، وی ضمن همراهی و همصدایی با زندانیان سیاسی و خانواده های آنها، هسته های اصلی قدرت را در این رژیم هدف قرار می دهد، دستگاه هایی که هر یک در کشیده شدن این جامعه به سوی قهقرا سهمی بزرگ دارند. این نهادها مانند زنجیر به هم پیوسته اند و اصلاح هر کدام لازمهء اصلاح دیگری ست و این امری ست غیرممکن.

در پایان لازم می دانم عارض باشم که هم من و شما و هم محمد نوری زاد به خوبی می دانیم که از پس این سخنان نه جام زهری سر  کشیده می شود و نه سردمداران فردایی بهتر را برای ما به ارمغان می آورند، لاجرم باز کردن این کلاف سردرگم ممکن نخواهد بود مگر با اتحاد و همدلی که این تابو شکسته شود و با فرو ریختن کاخ حاکمیت این رژیم، در فردای آزادی طرحی نو دراندازیم.

 

چهارشنبه 9 آذر 1390 ـ  30 نوامبر 2011